دو روزیه که اومدم بارسلون>>>>>>>>> سرعت اینترنتم به شکل عجیبی پایینه و برای همین امکان این رو که عکسای با کیفیت خوب بذارم نیست ، همین که امشب اومد روی بلاگر غنیمتیه واسه خودش ...........ء
------------------------------------------------------------
شعر ، این اولین حسی بود که از دیدن باغ گوئل داشتم . شعر چیست ؟ به تعبیری تبلور تمامی احساسات آدمی اعم از شادی ها و شورها و غم ها و رنج ها در قالب مشتی کلمات سخت و زمخت که به لطف کیمیای صمیمیت بسی دلنشین و جانبخش گشته اند به حدی که آدمی با خواندن این کلمات فارغ از خود گشته و به وسیله ایجاد هم حسی با شاعر سعی در درک پیام او می کند .
گائودی یک شاعر است . شاعر بزرگی که اشعارش را نه بر کاغذ که بر مشتی سنگ و خاک و آجر حک کرده است . و شعر از این دست ، چه زیباتر و دلنشین تر است . چرا که آدمی این بار خود با پوست و گوشت خود قدم در وادی تجربه شعر می گذارد و برای درک احساس شاعر بایستی محیط سه بعدی را درک کند ، بو بکشد ، قدم بزند ، گوش کند و گاه حتی خود نیز در این حلقه نقش ایفا کند .
تک تک خرده سنگ ها ، کاشی ها ، ستون ها ، مجسمه ها ، همه و همه پیامی را بازگو می کنند ....... درختان ، پرندگان ، خزه ها و ....ء
چیست راز این هم حسی شگرف گائودی با طبیعت که این چنین در تمامی آثارش نمایان است ؟ چیست راز جاودانگی او و آثارش که مرزهای تاریخی را فتح کرده اند ؟
گائودی هیچ گاه در طول عمرش ازدواج نکرد ، اما نگاهی به آثار او بیانگر این است که بی شک او نیز دل در گرو معشوقی داشته است .... مگر می شود این چین رندانه عشق را فریاد زد و معشوقی در کار نباشد ؟