۱۳۸۹ آبان ۸, شنبه

برای قیصر !ا


خیلی وقت هست که اینجا ننوشتم ، اما امروز 8 آبانه ، روزی که قیصر امین پور رفت ، این چند خط رو به یاد شاعر بزرگی می نویسم که دوست دارم با اسم کوچیکش صداش کنم .............ء
قیصر رو وقتی شناختم که خیلی خیلی دیر شده بود ، وقتی که در همایشی محمدعلی بهمنی از او گفت ، از این که چه روح زیبایی است ، ازبیماریش گفت ، از این که حالش خوب نیست و چند روز بعد بود که در مدرسه خبر پرکشیدنش رو شنیدم .......ء

حرفهای ما هنوز ناتمام.../ تا نگاه می کنی: / وقت رفتن است / بازهم همان حکایت همیشگی! / پیش از آنکه با خبر شوی / لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود / آی... / ناگهان / چقدر زود / دیر می شود!


چند شعری از او خواندم ، از رفتنش ناراحت شدم ، اما متوجه عمق فاجعه نبودم ......ء
و هنوز قیصر رو خوب نمی فهمیدم ،( شاید هنوز هم نمی فهمم !) پارسال بود که گزیده اشعارش رو شروع کردم و شاعری رو کشف کردم که برام غریبه نبود ، انگاری حرف دلم رو می زد ، تو شعراش شعار نمی داد ، لغات قلمبه سلمبه نداشت اما حرفش تموم وجود آدمو نشونه می گرفت ، الفبای درد ، طرحی برای صلح ، روز ناگزیر ، چرا چنین ، نامه ای برای تو و ........ء
قیصر رو خیلی دوست دارم ، مثل یک دوست ....... کمتر شاعری است که این طور دوستشان داشته باشی ......هر چند که مجموعه اشعارش هست و همیشه و هنوز تازه و قشنگه ، اما راستش را بگویمحسرت می خورم که خیلی دیر شناختمش ، دلم می خواست که بود و هنوز می گفت ، حسرت می خورم که دیگه نمی شه شعر تازه ای ازش بیاد که کلی ذوق کنم و تند و تند شروع کنم به خوندنش ، با این و اون از شعر تازش حرف بزنم و کیفشو ببرم ......ء
و جای قیصر خالی است ، خیلی خیلی خالی است و نبودنش دردناک است ......ء

هنوز
دامنه دارد
هنوز هم که هنوز است
درد
دامنه دارد

-----------------------------------------------------------------

این شفیعی کدکنی است که دارد برای قیصر این طور گریه می کند ، شاید او بهتر می فهمید قیصر کی بود و رفتنش چه فاجعه ای بود
-----------------------
این پرونده رو هم بخونید از شهروند امروز توقیفی که در زمانی منتشر شد که قیصر هنوز پرنکشیده بود

۱ نظر:

ناشناس گفت...

عزیمت